آفتاب پرست

ساخت وبلاگ
معلوم است میدانی از چه حرف میزنم... پیداست... از انتهای نگاهت، پیداست از تلخی آخر حرفهایت از شیرینی لبخند هایت از یاد آوری گذشته میتوان خواند حتی اگر نخواهی حرفی بزنی پیداست، که تو هم گاهی به فردا ها امیدی نبستی اما جایی درونت میخواهی باور کنی میخواهی بتوانی باز بیدار شوی خواب او را ندیده باشی، دلشوره نداشته باشی، نوک انگشتانت گزگز نکنند و به یاد نیاوری که به یاد نیاوردی اش...   تو میدانی، زخم چطور پنهان میشود تو بازیگر قهاری هستی... اما میخواهی ، از اعماق قلبت... کسی ،جایی، گاهی، حرفی ، حتی یک کلمه ، از دردی بگوید که خوب توانستی میان خنده هایت پنهان کنی... آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : تو مثل من زمستونی نداری,تو مثل من زمستونی نداری,دانلود,تو مثل من نباش,تو نمیتونی مثل من باشی,تو هم مثل من بیقراره چشات,تو نميتوني مثل من باشي,تو هم مثل من امشبو دعوتی,تو هم مثل مني انگار,تو هم مثل من بیقراره چشات امید,آهنگ تو مثل من زمستونی نداری, نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 6:53

مجبورت میکند بیرون از خانه بروی حتی بعد از ظهر هایی که حوصله خودت را نداری مجبور میشوی بیشتر بخندی کمتر بغض کنی بیشتر پارک بروی بیشتر بدوی بیشتر و بیشتر.... زندگی کنی بعد یادت میرود اصلا از ابتدا، او میخواست برایش آهنگ های شاد بگذاری ، بیشتر به پارک بروی، بیشتر بازی کنی، روز ها زودتر بیدار شوی، شب ها واقعا خسته شوی، بستنی بیشتر بخوری، بی خیال بیشتر باشی، یا خودت بودی ... ؟ همه این ها را نیاز داشتی حتی اگر بعید باشد... خود خود تو بودی ... خواندی اش و به زندگی تو آمد تا تو را نو کند، تا دیگر آدم قبلی نباشی، مثل قبل زندگی نکنی یادت بیاید وقتی میترسی کسی را بقل کن آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : کودکان گمشده,کودک گمشده,کودکان گمشده در ایران,کودک گمشده ماه عسل,کودک گمشده در انزلی,کودک گمشده در اینچه برون,کودک گمشده در ماه عسل,كودكان گمشده,کودک گمشده محمد طاها,کودکان گمشده ایرانی, نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 6:52

او نمیدانست چه قرار است بشود... از کجا باید میدانست؟ همه چیز به نظر خوب میرسید و آماده بود چند وقت دیگر برود لباس عروسی برای دختر بچه ای انتخاب کند که از کودکی تصورش را میکرد او نمیدانست دیگر... ادامه میداد... به لبخند زدن، امید بستن، بیشتر به ماشین های گل زده توجه کردن... آنجا بود،  آنجای قصه که شیرینی لحظه هایش زیر دندانش مزه کرده بود و داشت عادت میکرد که شب ها قبل خواب فکر کند، لیست مهمان هایش چه کسانی را شامل شوند ... داشت عادت میکرد که... مهمان ناخوانده ای از راه رسید... غده سرطانی کوچک درست زیر سینه چپ... نزدیک همان جایی که صدای شکستنش را به گمانم نمی شنید ، آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : رقص با مرگ, نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 6:52

عشق می آید... تکانت میدهد، انگار تا آن موقع فقط ساکن بودی... دلخورت میکند... همان قدر که قلبت را بزرگتر میکند... بالا میبرد، همانقدر که به ریشه ها برمیگرداند و زیبا میکند، همانقدر که زشتی ها را نشان می دهد عشق می آید... انتخابش کنی... دیگر از فردا آن آدم نیستی... دیگر از فردا نو میشوی ایده های دیروز اندازه تنت نیست... از فردا یک جفت چشم میخواهی که هر چه میبینی از جنس عشق شود هر جا بروی، بی پروا ابراز کنی ، و بی دریغ دریافت کنی...   عشق می آید، با سر و صدا و هیاهوی خاص خودش ... همهمه درونت را آرام میکند... و صداهایی نو به گوشت میرسد و جرات میکنی... از فردایش،  انگار هرگز م آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : u a r,u a rec center,u a real one,u a record,u a rat u can't cook,u a regency merced ca,u a residence life,u a rat u cant cuk,u a r t,u a rating, نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 144 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 6:52

من اینجایم... شناور ، همینجا... برایت سال ها قصه گفته ام، منتظرت بودم، به این دیوار ها تکیه دادم... انتظار کشیدم یا کفش هایم را پوشیده ام بیرون زده ام زندگی کردم... من آنجایم... بین روزهای جوان تر بودنم، همین روز ها و روزهای بعد از این، شناور... میان همه این روزها و شب ها مثل نغمه ای در فضا... پخش شده ام همه این سال ها من اینجا بودم، اینجا که زمین است این شهر که فلان نام دارد و در این خیابان ها راه رفتم... گاهی تنهایی و گاهی همراهانی داشته ام و با همه وجود، زندگی کرده ام این شهر را ... این دنیا را... با همه جرات، زمین خورده ام، ایستاده ام، دوباره زمین خوردم، باز ... و گا آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : اینجا بدون من,اینجا ایران است,اینجا گودبای, جعفره,اینجا تهرانه,اینجا ایرانه بهرام,اینجا تهرانه یعنی شهری که,اینجا ایرانه,اینجا شب نیست,اینجا آخر دنیاست,اینجا مدرسه نیست, نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 115 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 6:52

خدا میداند ، ما آدم ها اگر نمی ترسیدیم.... از زندگی چه می دیدیم اگر از ابتدا آن سمت و سویی میرفتیم که قلبمان میگفت... اگر حسرتی برای خودمان جا نمی گذاشتیم هر چه قلبمان میگفت,  سمتش می رفتیم و جز این چیزی را نمی شناختیم...   و خدا میداند... اگر همه این ها می شد، سوال بعدی چه بود، من ، آدم الان بودم؟ یا جایی مثل همین جا ها ، که الان گمم، باز گم میشدم... آخر ، نه این که از این گم ماندن ها گلایه ای کنم من این نادانسته هایم را بیشتر از هر علمی دوست دارم...   معما... باعث میشود برای رسیدن به جواب بلند شوی بایستی سفر کنی دور شوی عادت هایت را کنار بگذاری... بیدار شوی... شروع کنی آفتاب پرست...
ما را در سایت آفتاب پرست دنبال می کنید

برچسب : یک معمای ساده,يك معماي ساده,یک معمای ساده با جواب,حل یک معمای ساده, نویسنده : baftab-parastttf بازدید : 159 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 6:52